شمع بی پروانه
من آن شمعم که آتش بس که آبم کرده، خاموشم
همه کردند غیر از چند پروانه فراموشم
اگر بیمار شد کس، گل برایش می برند و من
به جاي دسته گل، باشد سر بابا در آغوشم
پس از قتل تو اي لب تشنه، آب آزاد شد بر ما
صفحه 41 از 62 www.Ghaemiyeh.com فرشته غم ویژهنامه حضرت رقیه علیهاالسلام مرکز تحقیقات رایانهاي قائمیه اصفهان
شرار آتش است این آب بر کامم، نمی نوشم
تو را در بوریا پوشند و جسم من کفن گردد
به جان مادرت! هرگز کفن بر تن نمی پوشم
دوباره از سقیفه دست آن ظالم برون آمد
که مثل مادرم زهرا ز سیلی پاره شد گوشم
اگر گاهی رها می شد ز حبس سینه، فریادم
به ضرب تازیانه، قاتلت می کرد خاموشم
فراق یار و سنگ اهل شام وخنده دشمن
من آخر کودکم، این کوه، سنگین است بر دوشم
نگاه نافذت با هستی ام امشب کند بازي
گه از تن می ستاند جان، گه از سر می برد هوشم
غلام رضا سازگار
طفل خانه به دوش
مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست
به ناله اُنس گرفتم، ترانه لازم نیست
ز اشک دیده، به خاك خرابه بنوشتم
طفل خانه به دوش را آشیانه لازم نیست
نشان آبله و سنگ و کعب نی کافی است
دگر به لاله رویم، نشانه لازم نیست
به سنگ قبر منِ بی گناه بنویسید
اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
عدو بهانه گرفت و زد و به او گفتم:
بزن مرا که یتیمم؛ بهانه لازم نیست
مرا ز ملک جهان، گوشه خرابه بس است
به بلبلی که اسیر است، لانه لازم نیست
محبتت خجلم کرده، عمّه دست بدار!
براي زلف به خون شسته، شانه لازم نیست
به کودکی که چراغ شبش، سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست
غلام رضا رستگار
کنار حسین
صفحه 42 از 62 www.Ghaemiyeh.com فرشته غم ویژهنامه حضرت رقیه علیهاالسلام مرکز تحقیقات رایانهاي قائمیه اصفهان
بلبلی بود و آشیانه نداشت
به قفس مبتلا و لانه نداشت
اوفتاده به دام عشقِ حسین
احتیاجی به آب و دانه نداشت
بود درّ یتیم، جز زهرا
صدف؛ این گوهرِ یگانه نداشت
خفته در گوشه خرابه شام
میل رفتن به سوي خانه نداشت
درد دل با سر پدر می کرد
خون دل از مژه روانه نداشت
گفت بابا اگر چه سوخت مرا
آتش عشق من زبانه نداشت
با من دل شکسته غمگین
سرسازش چرا زمانه نداشت
من یتیم و شکسته دل بودم
تن من تاب تازیانه نداشت
خواست تا جان دهد کنار حسین
بهتر از این اگر بهانه نداشت
« شفق » محمدحسین بهجتی
سوز دل پروانه
سوز دل من در دل پروانه نباشد
پروانه چو من عاشق دیوانه نباشد
اي شمع بسوزم که وفاداري من هم
کمتر ز وفاداري پروانه نباشد
چون گنج درین گوشه ویرانه نهانم
چون گنج به جز گوشه ویرانه نباشد
در محفل ما یک شبی اي دوست گذر کن
کاین جا اثر از مردم بیگانه نباشد
چون مرغ گرفتار قفس باشم و اما
جز قطره خونِ جگرم دانه نباشد
هرگز نرود مهر تو بابا ز دل من
این قصه عشق است، چو افسانه نباشد
صفحه 43 از 62 www.Ghaemiyeh.com فرشته غم ویژهنامه حضرت رقیه علیهاالسلام مرکز تحقیقات رایانهاي قائمیه اصفهان
نه شمع و چراغی به جز از پرتو رویت
در گوشه این کلبه و غمخانه نباشد
بابا تو چرا غافلی از حال دل من
هرگز خبرت از من دُردانه نباشد
در شام به جز گوشه ویرانه بی سقف
بهر من بیچاره، دگر خانه نباشد
عبدالحسین رضایی
گنج ویرانه
من در سه ساله، رنجِ چهل سال دیده ام
گنجم، به کنج کلبه ویران خزیده ام
درد یتیمی و ستمِ راه و تشنگی
زین ها بهتر شماتت اعدا شنیده ام
مجروح گشته پاي من اندر مسیر عشق
از بس به روي خار مغیلان دویده ام
طی کرده ام سه ساله، ره شصت ساله را
یکباره سرد و گرم جهان را چشیده ام
در راه وصل تو، من مظلوم بی نوا
از ماسوا به جان خودت دل بریده ام
ح  م
نماز نافله
شبی که عشق به دستش عنان راحله داشت
ز راه دور، یتیمی نظر به قافله داشت
دلش به همره آن کاروان سفر می کرد
ز کاروان اسیران اگر چه فاصله داشت
ز رنج و درد و غم او همین قدر کافی است
به پاي کوچک و مجروح خویش آبله داشت
شبانه زینب مظلومه بهر گم شده اش
دعا به درگه حق در نماز نافله داشت
سید هاشم وفایی
کاخ عدل
صفحه 44 از 62 www.Ghaemiyeh.com فرشته غم ویژهنامه حضرت رقیه علیهاالسلام مرکز تحقیقات رایانهاي قائمیه اصفهان
تا رقیه منزلش در گوشه ویرانه شد
هم چو بلبل دور از گلزار و آب و دانه شد
کاخ عدلی در بر کاخ ستم ایجاد کرد
کاخ بیداد و ستم، ویران از آن ویرانه شد
چون که رأس باب او گردید شمع محفلش
او به گرد شمع رخسار پدر، پروانه شد
گشت پرپر از جفا آن گل به پیش باغبان
پس خرابه زان گل پرپر شده، گلخانه شد
زینب، او را در خرابه بهر حفظ دین گذاشت
خود روان از شامِ غم با داغ آن دُردانه شد
عشق او آورد زینب را دوباره سوي شام
تا که زینب با رقیه باز هم پیمانه شد
علی هنرور
راز پر اندوه
عمه امشب کُنج این ویرانه غوغا می کنم
این جنایت پیشگان را جمله رسوا می کنم
بلبل باغ رسولم، گشته ویران منزلم
من همین ویرانه را چون طور سینا می کنم
گر بیاید باب من امشب در این ویران سرا
راز پر اندوه خود را نزدش افشا می کنم
کاخ بیداد یزید از آه خود سازم خراب
من همین برنامه را امروز اجرا می کنم
انقلابی می کنم از نو به پا در شهر شام
با بیان دل نشینم، شور و غوغا می کنم
اي یزید! امروز اگر کُشتی تو باباي مرا
روز محشر من شکایت نزد زهرا می کنم
شیفته
خرابه شام
زهراي حزین به اشک و آه آمده بود
جبریل، پریشان به نگاه آمده بود
در کنج خرابه در میان طبقی
صفحه 45 از 62 www.Ghaemiyeh.com فرشته غم ویژهنامه حضرت رقیه علیهاالسلام مرکز تحقیقات رایانهاي قائمیه اصفهان
خورشید به مهمانی ماه آمده بود
سهرابی نژاد
ثاراللّه
چون رفت به ویرانه سر ثاراللّه
وز حال پدر، رقیه چون شد آگاه
سر را به بغل گرفت و حیرت زده گفت:
لا حول و لا قوّة الاّ باللّه
ناشناس ققنوس بی بال و پر
ققنوس ستاره، بال و پر می خواهد
گل، لطف صحاري سحر می خواهد
در ساکت شب، رقیه از خواب پرید
از زینب خون جگر، پدر می خواهد
غلام رضا رحم دل