یا رقیه ...
دل من دوباره امشب هوس میخونه کرده
مستی از سرش پریده هوس پیمونه کرده
به دلم میگم مخور غم که ما هم خدایی داریم
توي این خلوت غربت یار دلربائی داریم
یار ما عزیز زهراست دلبر تموم دلهاست
گر چه او سنی نداره اما قلبش مث دریاست
یار دریا دل ماها با وفا و مهربونه
کسی رو از در خونش دست خالی نمی رونه
بیا تا با هم بخونیم یا رقیه اِفتح الباب
رو دلامون بنویسیم یا رقیه افتح الباب
می دونی اگه رقیه بگشاید در رحمت
دیگه ما غمی نداریم سر تا پا شمیم جنت
می دونم شب تولد گریه خوبیت نداره
اما گریه کن رقیه یه محل بمون بذاره
قطره قطره اشکا می گه یاد هر عاشقی باشه
شمعاي کیک تولد بیشتر از سه تا نباشه
نمی خوام گریه نمائی اما هر دلی می دونه
عمر حضرت رقیه مث یه غنچه می مونه
می دونم تو هم می دونی که دل حسینو برده
توي این عمر کوتاهش با دل حسین چکرده
برا هر جشن تولد رسمه که کادو بذارند
کاشکی که برا رقیه عروسک هدیه بیارند
تا که بچه هاي شامی هم بزرگ و ریز و کوچک
دل حضرت رقیه نسوزونند با عروسک
می دونم عمه ي سادات گل سر براش میاره
اونقده اشک می ریزه تا گل و رو سرش بزاره
میدونم چرا عمو جون به بی بی علاقه داره
چونکه چهره ي رقیه نمک فاطمه داره
از حالا برا رقیه یکی یک چادر بدوزه
که تو کربلا بی بی مون بدون چادر نمونه
یکی گوشواره بیاره که توي گوشش بذاره
بخدا رقیه خاتون تاب درد و غم نداره
آخر جشن تولد شمعا رو باید خاموش کرد
آرزوهاي بلنده حضرت بی بی رو گوش کرد
اما لبهاي رقیه خشکه و توون نداره
وقت فوت کردن شمعا رو لبش باغ بهاره
دل ما مال رقیه است بخدا پس نمی گیریم
بذار راحتت کنم من ، بی رقیه ما می میریم
بـسـم رب الـرقـیـه