اشعار و سخنان رضا هلالی
بماند اینکه چه خمپاره ها آمده است
ولی به حرمت او در حرم نیافتاده
گذار پوست به دباخ خانه می افتد
هنوز کار به دست عجم نیافتاده
اگرچه عشق هنوزازسرم نیافتاده
ولی مسیرمن و اوبه هم نیافتاده
به خواب سخت فرورفته پای همت من
وگرنه اسم کسی نیست از قلم نیافتاده
به غیرکارندارم به خویش میگویم
چرا هنوز به آبرویت خم نیافتاده
بقیع شاهد زنده شبیه سامرا
که اتفاق از این دست کم نیافتاده
بمانداینکه به آن قوم رحم کرده حسین
هنوزسفره ی شاه از کرم نیافتاده
اگرچه پرچم عباس روی گنبد رفت
سه ساله خواست بگوید علم نیافتاده
سه ساله خواست بگوید که دخترعلی است
هنوز قیمت تیغ دو دم نیافتاده
*آن اول ها که هیئت را تازه راه انداخته بودیم ایام شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها یک دهه روضه میگرفتیم منزل شهدا، یکبار رفتیم منزل یکی از شهدا گفتیم امسال می خواهیم مراسم را اینجا بگیریم گفتند که پارسال که گرفتید سقف طبقه پایین ترک برداشت، ماماندیم که کجا هیئت بگیریم جا نداشتیم، بعد از دو روز خود پدر شهید به دنبال ما آمد که مادر شهید خواب حضرت رقیه سلام الله علیها را دیده که فرمودند: چرا نگذاشتی اینها که میخواستند برای من روضه بخوانند بیایند.