غزل حضرت رقیه(س)
همسفر
نمك طعنه به زخم جگرم نگذاريد
به زمين خوردم اگر، پاي پرم نگذاريد
چقدرسنگ به لبهاي كبودش زده ايد !
گريه ام را به حساب پدرم نگذاريد
يادتان رفته مگرتشنه بريديد سرش !؟
كاسه ي آب دگر دوروبرم نگذاريد
نان خشك صدقه پيشكش سفره تان
انقدريكسره منت به سرم نگذاريد
عمراين عمه ي دلخسته به مويي بند است
به تماشا سركوي وگذرم نگذا ريد
ازدحام سربازار برايش كافيست
كوچه ها سربه سرهمسفرم نگذاريد
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 16:50 توسط خادم الرقیه
|