بااین که من از قافیه ها بیزارم

بازهم حال خوش قافیه گفتن دارم


شعرم چو نقطه ای زکرامات یک کتاب

شاعرش ازاین همه جود وکرم درپیچ وتاب


شعرمن درباره سیل غم ویک دخترعطشان است

بازهم شاعراین شعر زهجر حرمت گریان است


بعد بابا که سرش قاری قرآن خداست

قلب توپیش پدر -روح تو از پیکر جداست


خوش بحال آن زمینی که تو درسینه آن

بنشستی و شدی از غم بابا گریان


تو نه شما نشانه ی زهرای اطهری

وشما ازخلقت کل جهان هم برتری


توآفتاب جود وکرم درجهان شدی

دراصل تو علت خلق وخالق جانان شدی


تو نه شما مظهر ظلم امیه ای

دخت حسین وصاحب ماها رقیه ای


ماراببربه کوی تو ای ماه کربلا

ای مظهر رشادت وصبر وغم وبلا




محمدصالح کریمی اشکوری