متن روضه شب سوم محرم92 حاج محمود
پدر جانم بیا ای جان جانانم رخ تو ماه تابانم بیا تا که بیندازم به پای تو سرو جانم ندارد جوهره دیگر صدای سرد من ای عشق سوزانم ولی با شوق دیدار تو چون شمع فروزانم اگر نیایی تا صبح فردا ای پدر زنده نمی مانم سر سر نیزه ها دیدم سرت بابا به قربان دو چشم ترت بابا چه شد با پیکرت بابا به دست ساربان دیدم شبی انگشترت بابا بخوان قران فدای لهجه ای خونی داغ حنجرت بابا ببین زخم فراغ و ضربه ای شلاغ چه کرده با وجود دخترت بابا به نیزه چون سرت می رفت و می امد تمام دشت و صحرا کوفه و شام بلا پر می شد از اواز زهرا مادرت بابا به قربانت پدر جانم بیا دیگر زه راه ای ان که می رفتی به قربانت پدر جانم گمانم فرمود (برای این که زود برسن یهو مثلان سه منزل رو یکی میکردن یک شبانه روز روی ناقعه بچه سه ساله خواب داره بچه خوابش وقتو بی وقت نوشته یه جا خانوم سکینه فرمود یه خواهرم رقیه از من سوال کرد گفت خواهر جان به این ساربان بگو کی وای میسه گفت نمی دونم خواهر گفت اخه دلم اب شد انقد تکون خورد ) گمانم این که می اید طبغ در دست بسته بر کمر شلاغ اورده برایم سفره ای نانی ولی نه این غذای قافله نیست چرا که پای سر پوشش نشسته رنگ خونو بوی یار اشنا دارد صفا دارد ولی با خیش می گفتم رقیه هم خدا دارد رسیده تا شود شمع شب تار یتیم انو اسیرانی که با موی پریشان جای کرده جملگی در گوشه ای ویران بیا خوش امدی اما ندارم قوتی تا که به پیش تو به پا خیزم پدر جانم به دست زخم خورده می کنم از صورتی که خورده بر ان چوبو سنگو تیرو خاکو ابو اتش پرده بردار ولی مبهوت و هیران و ( نه این بابای من نیست من بابا مو می خواهم گر یه هاشو کرد نگاه کرد به سر نه شبیه یه خورده همچین دست برد صورت و بردار سر و برداره دست به گو شو مهاسن بابا رسید چشما که خوب نمی بینه با دست لمس کرد بچه صورت بابا رو با دست میشناسه اخه شبا رو دست بابا خوابیده دستش رو صورت بابا بوده خوابیده همچین دست اومد رو لب های پاره پاره گفت الهی من بمیرم ) سرت اینجا ولی تن در بیابانو به روی خاک سوزان مانده بی جانو الهی من بمیرم بی کفن نعش عریانو چه امد بر سرت حمله ای خیل سوارانو شکست ان جا میان زخم هایت چوب پیکانو بشویم زخم رویت یا بگردم گرد تو بابا نمیدانم گفت بابا ته مانده های موی سیاه ام تمام شد (دختر بچه عشقش به موه هاشه همه دختر بچه ها جلو ایینن روسری میکنه سرش میگه بهم میاد بابا )لقمه به دست حرمله می خورد نان ولی با پشت دست طفل تو را سیر کرده دندان شیریم که شکست و سرم شکست هر کس که دید روی مرا اشتباه کرد (عمه گفت اینا نامردن به معجراتون رو سری هاتون دو تا گره بزنین گره کور باز نشه عمه به معجرم دو گره زد روی مرا کشیدن معجر سیاه کرد گره ای معجر زیر گلومو دیگه نتونستم نفس بکشم زه پشت ناقه زمین خورد با سرش در خواب به گونه اش دو سه تا جای سنگ هم خورد