روایت شده است:

هنگامی که حضرت زینب علیهاالسلام و همراهان در روز اربعین، به کربلا آمدند، حضرت زینب در کنار قبر برادر، درد دلها کرد، و گفتار جانسوزی گفت؛ از جمله به یاد رقیّه علیهاالسلام افتاد و زبان حالش این بود:

«برادر جان! همه کودکانی را که به من سپرده بودی، به همراه خود آوردم، مگر رقیّه ات را که او را در شهر شام با دل غمبار به خاک سپردم!»[۱]

هیچکس نمی داند نهایت شرمندگی حضرت زینب سلام الله علیها را آن هنگام که کنار مزار برادر، امانت…

من ز شام و کوفه با چشم گهربار آمدم               دیده گریان  بر مـزار  شـاه  ابـرار  آمدم

مدّتی از  هم  جواری  تو  بــودم  ناامید               حالیا  اندر  جـوارت  بهر  دیـدار  آمدم

از  سفر  آورده ام  جمــع یتیـمان تو را                 جز رقیّه آنکه از  داغش کمانوار آمدم

تا بماند یادگاری از تو  در شـام خراب                   نوگلت  بنهادم  و  تنها  به گـلزار  آمدم

من سفیری از تو در شـام بلا  بگذاشتم               از  سفارتــخانه  اینک  به  درگاه  آمدم

 


1. شیخ علی، فلسفی، زندگانی حضرت رقیه سلام الله علیها: ص۴۷٫